اتمیست ها، راسکولنیکف و حقیقت
به گزارش وبلاگ لاوان، در یونان باستان، دانشمندان نظرات گوناگونی دربارۀ مبنای عالم داشتند. اینکه عالم بر چه اساسی پایدار شده و مادۀ زیربنایی اش چیست، بحثی بود که خاطر بسیاری از دانشمندان یا همان فیلسوفان یونان باستان را به خود مشغول می کرد.
به گزارش عصر ایران، تالس ریاضیدان مشهور، که تقریبا 550 سال پیش از میلاد مسیح درگذشت، آب را عنصر اصلی این جهان می دانست. او معتقد بود زمین صفحه ای است که روی اقیانوسی پهناور شناور است.
نظر تالس البته اشتباه بود، ولی اهمیت رأی او در این بود که او می خواست تبیینی طبیعی از امور و حوادث عالم به دست دهد. مثلا مصریان باستان فکر می کردند رود نیل به خاطر خدایان طغیان می نماید، ولی تالس که به مصر هم رفته بود، چنین نظری نداشت.
تالس زلزله را هم ناشی از گرم شدن بیش از حد آب در زیر پوستۀ زمین می دانست. گرایش او به تبیین طبیعی وقایع عالم، رویکردی ماتریالیستی بود که لازمۀ پیشرفت علم است.
اگر دانشمندان در توضیح هر پدیده ای، از زلزله و سیل گرفته تا بیماری و کسوف و خسوف و چرایی تبدیل شب به روز و روز به شب، می گفتند خدا چنین خواسته، اصلا چیزی به نام علم در زندگی بشر شکل نمی گرفت.
تحویل همۀ وقایع عالم به خواست و ارادۀ خدا، در واقع دعوت به خلاصی از تفکر است. تفکر علمی یعنی توضیح امور جهان با فرض خودبنیادی این امور.
بسیاری از دانشمندان به خدا اعتقاد دارند، ولی هنگام توضیح چرایی امور و وقایع، پای خدا را به میان نمی کشند و به ارائۀ توضیحی علمی یا طبیعی اکتفا می نمایند. وگرنه هر نادانشمندی می تواند در پاسخ به این سؤال که چرا زمین به دور خورشید می گردد و به بیرون از مدار خودش پرتاب نمی گردد، بگوید:، چون خدا چنین می خواهد!
باری، علم پای خدا را به میان نمی کشد و نباید هم بکشد. وظیفۀ علم آنالیز ماده است. حتی اگر ادعای بعضی از فیزیکدانان کوانتومی را بپذیریم و در اصل وجود ماده تردید کنیم، باز باید گفت وظیفۀ علم توضیح وقایع جهان موجود است.
خدا در جهان موجود، پدیده ای مثل ابر یا باران یا گرانش نیست که به چنگ علم بیفتد و دانشمندان نه فقط خودش بلکه اراده اش را هم بشناسند و دربارۀ آن به تفصیل سخن بگویند و آن را پشتوانۀ تبیین هر پدیده ای نمایند که در طبیعت رخ می دهد.
میل به تبیین طبیعی امور، موجب رشد علم در یونان باستان شد. در زمان تالس، آناکسیماندر نیز آتش را مهم ترین ماده در عالم می دانست. پس از او امپدوکلسِ سیسیلی به این نتیجه رسید که در جهان چهار عنصر وجود دارد: آب و آتش و خاک و هوا.
این رأی او تا خاتمه قرون وسطی مقبول دانشمندان و فیلسوفان بود. مولانا هم به تبع او گفته است: چهار عنصر چهار اُستون قوی ست/ که بر آن ها سقف جهان مستوی ست. یعنی جهان قائم است بر این چهار عنصر.
اما در همان یونان باستان، جریان علمی ای وجود داشت که با ایدۀ جهان چهارعنصری را رد می کرد. پیروان این جریان بعد ها در روم نیز پدیدار شدند.
کسانی که قبول نداشتند جهان بر چهار عنصرِ آب و آتش و هوا و خاک مبتنی است، معتقد بودند این عالم از ذرات خُردی به نام اتم ساخته شده است.
در میان اتم گرایان، دموکریت از همه مشهورتر است و بر سایرین فضل تقدم دارد. او در حوالی سال 420 میلادی می زیست. مکتبی که بنیان نهاد، جزو مکاتب فلسفی پیشاسقراطی بود.
بعضی گفته اند بنیانگذار مکتب اتم گرایی لئوکیپوس بود و دموکریت در واقع آرای او را نقل نموده است. اما از خود دموکریت هم اثر مستقلی در تاریخ علم باقی نمانده است و آرای وی به وسیله دیگران نقل شده است. در آثار ارسطو به آرای هر دو متفکر، لئوکیپوس و دموکریت، اشاره شده است.
در مجموع رأی غالب در میان مورخان علم این است که لئوکیپوس بنیانگذار مکتب اتم گرایی بود و دموکریت عمدتا به بسط و توضیح آرای او پرداخته و احیانا نکاتی هم بر آرای او افزوده است.
به هر حال اتم گرایان معتقد بودند جهان مبتنی بر شمار زیادی از اتم ها است و اتم ها همواره وجود داشته اند و آن ها را نه می توان به اجزای کوچک تری تقسیم کرد و نه می توان نابودشان کرد.
اتم گرایان بعلاوه معتقد بودند میان اتم ها فضا های خالی وجود دارد (یعنی خلأ) و در ضمن اتم ها همواره در حرکت بوده اند و همواره در حرکت خواهند بود.
از دیگر آرای لئوکیپوس و دموکریت و پیروانشان در یونان و روم این بود که اتم ها از فرط کوچکی نادیدنی اند و انواع مختلفی دارند که هر نوع، شکل و اندازۀ و درجۀ حرارت خاص خودش را دارد.
بنابراین چیز هایی که از اتم ها تشکیل شده اند، یعنی همۀ پدیده ها و فراورده های این عالم، ویژگی های منحصر به فردی دارند. یعنی تفاوت بافت و رنگ و مزه و بوی اشیاء موجود در جهان، ناشی از تفاوت نوع اتم های تشکیل دهندۀ آن هاست.
اتمیست ها می گفتند در این جهان چیزی اتم و خلأ وجود ندارد. اتم و خلأ نیز یعنی ماده و فضا. ما اتم ها را حس نمی کنیم (یا نمی بینیم)، ولی چیز هایی را که از اتم ها تشکیل شده اند، حس می کنیم. یعنی آن ها را می بینیم و می چشیم و لمس می کنیم و بو می کنیم.
یکی از فیزیکدانان گفته است وقتی ما با اره مشغول بریدن یک چوب هستیم، در واقع توده ای از الکترون ها در حال عبور از تودۀ دیگری از الکترون ها هستند. یعنی اره و چوبی وجود ندارد. ما نام اشیایی را که از اتم ها و ذرات زیراتمی (مثل الکترون و پروتون و نوترون) تشکیل شده اند، اره یا چوب یا میز یا اتوموبیل یا انسان یا حیوان و... گذاشته ایم.
همین نکتۀ آخر موجب می شد که اتم گرایان محبوبیتی نداشته باشند و مکتب اتم گرایی، سرد و بی روح و حتی خطرناک به نظر آید.
اگر هر چیزی در واقع چیزی نیست جز مقداری اتم و خلأ های بین این اتم ها، بنابراین وقتی کسی مثل راسکولینکف با تبر یک پیرزن بی دفاع را می کشد، در واقع اتفاقی جز این نیفتاده است که توده ای از اتم ها (یعنی راسکولنیکف)، تودۀ دیگری از اتم ها (یعنی تبر) را برداشته و آن را از بین تودۀ سومی از اتم ها (یعنی پیرزن) عبور داده است!
اینکه چرا کسی پهلوان تنومندی شده و دیگری انسانی ضعیف الجثه و بیمار از آب درآمده، فقط به عنصر بخت و تصادف بازمی گردد. یعنی تصادفا اتم های تشکیل دهندۀ اولی او را چنان نموده اند و اتم های تشکیل دهندۀ دومی، وی را چنین!
بیشتر مردم مکتب اتم گرایی را نمی پسندیدند، چون هیچ هدف غایی یا طرح عظیمی در جهان هستی نمی دید و وقوع رویداد ها را صرفا حاصل بخت و تصادف و جبر می دانست.
سرمای علمی مکتب اتم گرایی، دل کسی را گرم نمی کرد و مردم که سهل است، حتی دانشمندان نیز تا حد زیادی با قلبشان زندگی می نمایند نه لزوما با عقلشان. فیلسوفان یونان باستان در جست وجوی هدف، حقیقت و زیبایی بودند. به همین علت نظرات اتم گرایان را به سمع قبول نشنیدند و اتم گرایی در یونان و روم باستان، به مکتب علمی غالبی تبدیل نشد.
حدود دو هزار سال پس از لئوکیپوس و دموکریت، یعنی در قرن هفدهم میلادی، اتم گرایی الهام بخش علم نو شد و دانشمندان معاصر نیوتن، از آرای اتم گرایان یونان باستان استفاده کردند و رویکرد اتم گرایانه به عالم را بسط و عمق دادند و تبیین های علمی شان از جهان هستی، رفته رفته اتم گرایانه شد.
در سال 1801، جان دالتون، شیمی دان انگلیسی، در سن 25 سالگی پیروز شد اتم را کشف کند. او در آنالیز نحوۀ ترکیب عناصر، مثلا چگونگی ترکیب دو عنصر هیدروژن و اکسیژن، به این نتیجه رسید که هر عنصر از ذرات کوچکی تشکیل می گردد که ویژگی های خاصی دارند و او آن ها را اتم نامید.
دالتون برای تشریح ویژگی های اتم گزاره های زیر را عنوان نمود:
ماده از ذره های تجزیه ناپذیری به نام اتم ساخته شده است.
همهٔ اتم های یک عنصر، مشابه یکدیگرند.
اتم ها نه به وجود می آیند و نه از بین می روند.
همهٔ اتم های یک عنصر جرم یکسان و خواص شیمیایی یکسان دارند.
اتم های عنصر های مختلف به هم متصل می شوند و مولکول ها را بوجود می آورند.
اتم از واژۀ یونانی آتوموس به معنای غیر قابل تقسیم می آید. دالتون فکر می کرد که اتم کوچکترین ذرۀ هر عنصر شیمیایی (مثل هیدروژن، اکسیژن و...) و لاجرم تجزیه ناپذیر و غیر قابل تقسیم است.
اما بعد ها معلوم شد که اتم هم از ذرات کوچکتری (ذرات زیراتمی) تشکیل شده که به دو نوع بنیادی و ترکیبی تقسیم می شوند. ذرات بنیادی، مثل الکترون، ساختار داخلی شان پیش ساختاری ندارد و، چون غیر قابل تقسیم قلمداد می شوند، ذرات بنیادی نام گرفته اند.
اما ذرات ترکیبی، مثل پروتون و نوترون، از چیز های دیگری تشکیل شده اند. مثلا پروتون و نوترون هر کدام از سه کوارک تشکیل شده اند.
هیچ بعید نیست که در آینده معلوم گردد ذرات بنیادی هم از چیز هایی تشکیل شده اند و ساختار داخلی شان، پیش ساختار دارد.
به هر حال دالتون جهانی علم را در شناخت اتم ها چندین گام بزرگ به پیش بُرد. در سال 1911 رادرفورد پیروز به کشف هستۀ اتم شد.
اینکه لئوکیپوس و دموکریت حدود 2500 سال پیش به این نتیجه رسیدند که ماده ساختار ذرّه ای دارد یعنی از ذرّه های بسیار کوچکی ساخته شده است که خود آن را می توان تجزیه ناپذیر نامید، جزو عجایب علم است.
اگرچه کل نظر آن ها درست نبود، ولی این دو دانشمند یونان باستان، متوجه حقیقت بنیادینی در جهان هستی شده بودند که سایر دانشمندان بیش از دو هزار سال پس از این دو نفر، به چند و، چون آن حقیقت پی بردند.
اینکه اتمیست ها به علت ارائۀ تبیینی سرد و بی روح و فاقد زیبایی از جهان هستی، نظراتشان تا دو هزار سال چنانکه باید شنیده نشد، به خوبی نشان می دهد که عواطف و تمایلات ما انسان ها، بویژه انتظاراتی که بر مبنای تمایلات و عواطف ما پدید می آید، گاه تا چه حد می تواند ما را از حقیقت دور کند.
منبع: فرارو