نقد فیلم تارا؛ تلاشی نافرجام برای ساخت فیلمی هنری
به گزارش وبلاگ لاوان، در فیلم تارا ما با زندگی یک زوج هنرمند در سه مرحله متفاوت زندگی شان روبه رو هستیم. آشنایی، جوانی و بعد میانسالی. قصه به صورت موازی و پراکنده روایت می گردد. فیلمساز نشانه هایی را در فیلم گنجانده است که خیلی زود متوجه ارتباط زندگی سه زوجی که می بینیم بشویم. فیلم مثل شخصیت هایش فیلم هنری است. به اصطلاح روشنفکری. نقد فیلم تارا را در این مطلب بخوانید.
تارا درباره زوال و ناپایداری همه چیز در زندگی است. اینکه چگونه انسان همه چیز را در زندگی با امید آغاز می نماید با اینکه می داند محکوم به زوال است. انسان های معمولی این زوال را خیلی ساده می پذیرند. به روتین زندگی تن می دهند و هرگز به خاتمه نمی اندیشند، تا زمانی که خودش از راه برسد. اما هنرمندان متفاوت اند. از اساس هنر ابزار جاودانگی است. راهی است برای زیباتر کردن زندگی، برای فرار از روزمرگی ها. همه این ها روی کاغذ درست است. مشکل اینجاست که هیچ یک از کوشش های کارگردان فیلم تارا از دیالوگ های و نقل قول ها و گزاره های قلنبه سلنبه تا استفاده از اینستالیشن و بازی در سکوت و زیرپوستی و بر هم زدن خط روایی صاف و ساده به این فیلم یاری ننموده است تبدیل به یک فیلم هنری خوب گردد. فیلم بسیار نزدیک به تله فیلم است و حرف هایش بزرگ تر از دهانش به نظر می آید.
هشدار: در نقد فیلم تارا خطر لو رفتن داستان وجود دارد
زمانی سینمای روشنفکری منتسب به مرحوم داریوش مهرجویی بزرگ بود که به همین دلیل همواره مورد انتقاد واقع و حتی تهدید به مرگ شد. (به خاتمه دگر نیندیشید) اما تفاوت سینمای روشنفکری خوب او با هر آنکه قدم در راه او گذاشت یا سعی کرد همان فضا را در فیلم هایش به وجود بیاورد، این است که کارهای او اصیل بود. بنابراین، حرفهای قلنبه سلنبه اش شعاری و مصنوعی به نظر نمی آمد. فقط یک سری حرف به ظاهر عمیق مفهومی نبود که از فیلم بیرون بزند. در خدمت قصه بود و توی دهان شخصیت ها و بازیگرانشان خوب می چرخید. دقیقاً برعکس فیلمی مثل تارا.
این فیلم محصول هیجان زدگی کسی است که ذهنش درگیر مسائل وجودی است، مطالعاتی در این زمینه داشته و حالا می خواهد با قصه ای بی سر و ته تمام حرفهایش و هر آنچه در کتاب ها خوانده به فیلم تبدیل کند. نتیجه چیست؟ فیلمی حوصله سر بر با بازی های ضعیف و یک سری شعار که حتی هنرمندان و هنردوستان و به طور کلی هر آنکه را درباره زندگی می اندیشد، پس می زند.
اینکه در این آشفته بازار سینما کسی خواسته فیلم جدی بسازد و حرف جدی بزند، خوب است اما انگار دیگر کسی بلد نیست این حرفها را خوب و درست به لحاظ زیبایی شناسی سینمایی بزند. وقتی بستر مناسب فراهم نباشد، از کارگردان تا بازیگران درک درستی از زیست فلسفی نداشته باشند، نتیجه می گردد فیلم درشتگویی مثل تارا که دارد ادای یک سری فیلمساز روشنفکر را درمی آورد و پیروز هم نیست. حتی اگر کوششش را برای فضاسازی درخور با استفاده از موسیقی، نشانه گذاری در فیلم، استفاده از هنر و ادبیات و تمام ابزارهای یک فیلم مثلاً هنری نموده باشد.
مسئله این است که آدم های هنری در یک فیلم هنری قرار نیست جوری حرف بزنند که انگار دارند از روی کتاب می خوانند. هر کس که حرف جدی می زند، در زندگی روزمره دستکم همواره این قدر جدی و زیرپوستی رفتار نمی نماید. جز این، مشکل فیلم تارا این است که درست است شش شخصیت اصلی در واقع همان یک زوج اند اما دختر صاحب کافه ای که در صحنه ای می آید با این زوج حرف می زند هم همین است. و هر جا کارگردان خواسته شخصیت های بازاری، بخوانید عوام یا عوام در پوشش هنرمند را نشان بدهد، بدترین جنس ادبیات را برایشان انتخاب نموده است. خب این علت دارد. فیلمساز خواسته این دو دسته از اجتماع را در برابر هم قرار دهد تا نقدش را وارد کند. اما متأسفانه اینجا هم همه چیز مصنوعی و غیرواقعی پیش می رود. تمام این ها دست به دست هم می دهد که تارا دافعه ایجاد کند و با فرم روایتش مخاطب را سردرگم. در حالی که مخاطب این فیلم بدون شک مخاطب عام نیست. مخاطب خاص هم به میزان کافی فیلم هنری خوب دیده و حرف های عمیقش را به گوش جان سپرده، فیلمی مثل تارا فقط حوصله اش را سر می برد و گاهی حتی به خنده می اندازد. کوشش کارگردان برای ساخت چنین فیلمی در چنین شرایط در سینما و عرصه فرهنگی هنری ایران قابل تحسین است اما به هیچ وجه کافی نیست.
نقد فیلم تارا دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع وبلاگ لاوان مگ نیست.
منبع: وبلاگ لاوان مگ
منبع: دیجیکالا مگ