کارآفرینی ذاتی است؟
به گزارش وبلاگ لاوان، استاد معتبرترین مدرسه کسب وکار در دنیا به یک سوءبرداشت در بین مدیران شرکت ها و افراد در آستانه ورود به بازار استارت آپ، پاسخ داد. مطالعات مدرس مدرسه وارتون درباره این پرسش که کارآفرینی ذاتی است یا اکتسابی؟ نشان می دهد، در دنیای امروز گیر ذهنی مدیران نسبت به ستاره های کارآفرینی در دنیای دیجیتال باعث انحراف آن ها از کلید پیروزیت می گردد. نبوغ کفایت نمی نماید بلکه مهارت تیم سازی و داشتن استراتژی رمز کارآفرینان پیروز است. در این راستا، شبیه سازی کسب وکار ها قبل از کارآفرینی، پیروزیت را تضمین می نماید.
جهانی اقتصاد در ادامه نوشت: همه می دانیم که مارک زاکربرگ، بیل گیتس و جف بزوس، کارآفرینان به شدت پیروزی هستند، اما نباید آن ها را تنها مدل های موجود برای الهام بخشی بنیان گذاران دانست. در واقع، در نظر دریافت این افراد به عنوان بلندترین ستون های کارآفرینی، می تواند مانعی برای رویا های دیگر کارآفرینان سخت کوشی باشد که اصلا شبیه آن ها نیستند یا سوابق آکادمیک یا اجتماعی-مالی آن ها را ندارند.
آخرین تحقیقات در خصوص استارت آپ ها شواهدی کمی ارائه می دهد که اتان مولیک (Ethan Mollick)، استاد مدیریت دانشگاه وارتون مدت ها به آن اعتقاد داشته است: اینکه کارآفرینان عظیم ساخته می شوند، زاده نمی شوند. این مهم ترین پیغام کتاب جدید مولیک، موسوم به سایه تک شاخ: مبارزه با افسانه های خطرناکی که استارت آپ ها، بنیان گذاران و سرمایه گذاران را عقب می نشاند است. مولیک قبل از ورود به محیط آکادمیک، یک شرکت استارت آپی تاسیس نموده و درحال حاضر به استارت آپ ها و سازمان های زیادی مشاوره می دهد.
یکی از فعالیت های مهم او تحول آموزش کارآفرینی با استفاده از بازی و شبیه سازی است و کتاب هایی در این زمینه نوشته است. او همچنین از هم بنیان گذاران پلت فرم شبیه سازی یادگیری وارتون انتراکتیو (Wharton Interactive) است. هدف این پلت فرم بیرون آوردن ایده ها از تحقیقات مربوط به علم آموزش و جهانی بازی و به کارگیری این ایده ها برای کارآمدسازی و آسان سازی هر چه بیشتر آموزش است. مدرسه وارتون مصاحبه ای در این زمینه با او داشته که شرح آن را می خوانیم.
چه چیزی در اصل شما را به این حوزه تحقیق کشاند؟
من کارم را به عنوان یک مشاور آغاز کردم و سپس به یاری یکی از هم اتاقی هایم در دانشگاه، یک شرکت استارت آپی در اولین روز های ظهور اینترنت راه اندازی کردیم. ما پی وال (روشی برای محدود کردن دسترسی به اطلاعات وب سایت ها یا امکانات اپلیکیشن ها) را اختراع کردیم. با اینکه انتها کار ما پیروزیت آمیز بود، اما من هر اشتباهی را که ممکن بود، در شرکت انجام دادم. همین باعث شد به فکر دریافت مدرک MBA بیفتم و بفهمم چطور می توانم کارآفرین خوبی باشم.
برای دریافت MBA به دانشگاه MIT رفتم و در آنجا فهمیدم هیچ کس جواب واقعی را نمی داند. تصمیم گرفتم خودم آن را کشف کنم و بنابراین مدرک PhD دریافت کردم. این ماموریت من از ابتدای کار بود: اینکه بفهمم چطور می توان کارآفرینی و نوآوری را علم محورتر و دسترس پذیرتر کرد.
شما این کتاب جدید را نوشتید تا خط بطلانی بر بعضی از افسانه های کارآفرینی بکشید. رایج ترین فرضیه ها که کارآفرینان مشتاق در خصوص آن اشتباه می نمایند، کدامند؟
کارآفرینی از گذشته مملو از این نوع افسانه ها بوده، چون ما به اندازه کافی داده در اختیار نداشتیم. افراد براساس غریزه و احساس، تصمیم گیری می نمایند و سعی می نمایند خودشان را با الگو ها سازگار نمایند. بعضی از این الگوها، بنیان گذاران خیلی پیروز گذشته بوده اند. اما مشکل این است که این بنیان گذاران پیروز خیلی شبیه هم هستند. اغلب مردان جوانی که سابقه فنی داشته اند و دانشگاه را رها نموده اند. بیل گیتس یا مارک زاکربرگ را در نظر بگیرید.
تحقیقات نشان می دهد یک الگوی ثابت یا بهترین برای تبدیل شدن به یک بنیان گذار وجود ندارد. در نتیجه، بعضی افرادی که ممکن است در هر صورت وارد کارآفرینی شوند، ناامید می شوند، چون به بنیان گذاران معروف نگاه می نمایند و می بینند شباهتی با آن ها ندارند. آن ها فکر می نمایند نمی توانند بنیان گذار باشند. اما شواهد نشان می دهد این اصلا تفکر درستی نیست.
عنوان کتاب شما- سایه تک شاخ- خیلی جلب توجه می نماید. در خصوص آن شرح می دهید.
تک شاخ معمولا به یک شرکت خصوصی گفته می شود که بیش از یک میلیارد دلار ارزش گذاری می شود. مثل اوبر، Airbnb و همه این مدل شرکت هایی که هنوز عرضه اولیه نشده اند. از آنجا که این تک شاخ ها وجهه عمومی یک ستاره مطرح در جهانی کارآفرینی هستند، تاثیر قابل توجهی بر کل صنعتی که در آن فعالیت می نمایند، دارند. آن ها در شکل خودشان، بر هر چیز دیگری، سایه می اندازند. افراد می خواهند شبیه این شرکت ها شوند و بنابراین از سازمان های آن ها تقلید می نمایند.
تحقیقات نشان می دهد معمولا این کار نه تنها به پیروزیت منجر نمی شود، بلکه خیلی از افرادی را که ممکن است بخواهند وارد کارآفرینی شوند ناامید می نماید، چون خودشان را در حد و اندازه این تک شاخ ها نمی بینند.
یک نکته که بخواهید خواننده ها از کتاب شما بگیرند، چیست؟
این حس وجود دارد که کارآفرینان زاده می شوند و ساخته نمی شوند. اما این کاملا و بسیار غلط است؛ و اگر یک کارآفرین بتواند ساخته شود، یعنی می تواند تحت آموزش قرار بگیرد. یکی از هیجان انگیزترین شواهدی که در یک سال گذشته به دست آورده ایم، مطالعاتی است که نشان می دهد وقتی افراد یاد می گیرند چطور کارآفرینان بهتری باشند، شرکت های آن ها هم عملکرد بهتری پیدا می نمایند، درآمد های بالاتری به دست می آورند و احتمال بقایشان بیشتر است. چیزی که دوست دارم افراد از کل این کتاب به دست آورند این است که مهارت هایی وجود دارد که می توانید یاد بگیرید تا به کارآفرین بهتری تبدیل شوید.
شما تحقیقات متنوع زیادی در خصوص همه چیز، از جمع سپاری تا مساله همیشگی شکاف جنسیتی در حوزه های مختلف جهانی استارت آپی انجام داده اید. کدام داده ها شما را بیش از همه شگفت زده نموده اند؟
باید بگویم چند نکته جالب و شگفت انگیز وجود دارد. یکسری خبر ها خوب هستند و یکسری خبر ها بد. خبر خوب این است که من در خصوص جمع سپاری مطالعه می کنم و نتیجه آن نشان می دهد وقتی گروه های عظیمی از افراد با هم جمع می شوند تا تصمیم گیری هایی داشته باشند، این تصمیم ها واقعا منطقی هستند. همچنین میزان ریسک پذیری آن ها بیشتر می شود. سرمایه گذاران فردی، محافظه کارتر هستند و نسبت به جمع های چندین نفره، کمتر تمایل دارند روی پروژه های واقعا جالب و نوآورانه سرمایه گذاری نمایند.
در طرف بد ماجرا، من و خیلی از محققان دیگر، نگاهی به شکاف جنسیتی در کارآفرینی داشته ایم؛ به ویژه تداوم شکاف جنسیتی برای تامین سرمایه و اینکه چرا زنان در مقایسه با مردان، سرمایه های خطرپذیر بسیار کمتری دریافت می نمایند. این شکا ف های جنسیتی در معیارها، فرهنگ ها و رویکرد های مختلف، ماندگار و سرسخت هستند. من فکر می کنم هنوز کوشش می کنیم این مشکل را حل و راه چاره های بهتر ارائه کنیم.
فکر می کنید چه چیز باعث می شود دانشجویان کارآفرینی دانشگاه پنسیلوانیا و به طور خاص مدرسه وارتون، تا حد زیادی پیروز شوند؟
می توانم ادعا کنم همه این ها به روش تدریس برمی شود، اما فراتر از این است. فکر می کنم رمز پیروزیت کارآفرینی فقط داشتن نبوغی که به یک ایده تازه منجر شود نیست، بلکه مدیری که بتواند تیم بسازد، بتواند به خوبی یک سازمان را راهنمایی کند و استراتژی و امور مالی و دیگر موارد را به خوبی کنار هم بگذارد، بسیار مهم است. وارتون یکی از برترین مدارس کسب وکار است؛ بنابراین ما شیوه انجام همه این موارد را آموزش می دهیم. این مهارت ها همان قدر که در جهانی شرکتی ارزش دارند، در استارت آپ ها هم مهم هستند.
شما هم بنیان گذار وارتون انتراکتیو به همراه سارا تامز بوده اید. در خصوص ریشه ها و اهداف این کوشش تان برای ما بگویید.
روش تدریس امروز ما در مدارس، بسیار شبیه روشی است که سقراط حدود 2500 سال پیش درس می داد. روش سقراط که در آن استاد جلوی کلاس می ایستد و به عنوان متکلم وحده دانش خود را منتقل می نماید و دانشجو هم معمولا به صورت منفعلانه مطالب را با نت برداشتن یا به خاطر سپردن جذب می نماید، می تواند بسیار جالب باشد. مطالب می توانند جالب باشند. اما در چند دهه اخیر، ما تحولات تکنولوژیک بسیار گسترده ای داشته ایم که امکان اشکال جدید تدریس را فراهم نموده اند. این اشکال با صنعت بازی ترکیب می شوند که من مدت ها روی آن مطالعه کردم و بازی هایی ساخته ام. بازی ها الگو های واقعا جالبی برای تدریس و آموزش ارائه می نمایند.
ما این ارتباط متقابل بازی ها و شبیه سازی ها را با روش های جدید تدریس ترکیب کردیم و از آن برای ایجاد تجربیاتی کاملا جدید استفاده کردیم؛ شبیه سازی هایی که به شما آموزش می دهند. ابزار های تعاملی که کلاس درس را وارد جهانی واقعی می نمایند و بالعکس. واقعا در کوششیم که آموزش را به شیوه ای بنیادی متحول کنیم.
وارتون انتراکتیو، چگونه روش تفکر شما را در خصوص تدریس کردن تغییر داد و ظرفیت شما را برای دسترسی به دانشجویان جدید توسعه داد؟
وقتی کارآفرینی تدریس می کنیم، بیشتر کلاس ها در بیشتر دانشگاه ها معمولا با یک نقطه اوج تمام می شوند. انتها تجربه کارآفرینی شما یک اوج است و این به اوج رسیدن واقعا جالب است. این حس اولیه برای ایده شما، معمولا چند ماه قبل از اینکه استارت آپ خودتان را داشته باشید اتفاق می افتد.
یکی از کار های جالبی که در حال اجرا آن هستیم، ایجاد یک شبیه سازی واقعی است که یاری می نماید دانشجو ها یک کسب وکار قلابی را اداره نمایند. یک جی میل قلابی، برنامه اسلک قلابی و دراپ باکس قلابی درست نموده ایم. شما کسب وکاری را در یک دوره سه هفته ای در شرایط واقعی اداره می کنید و تجربیاتی واقعی مثل چگونگی ارتباط با مشتریان، تامین نماینده ها و مسائل مالی و حقوقی به دست می آورید. این کار باعث می شود بیشتر و عمیق تر وارد فرآیند استارت آپ شویم.
من به این نتیجه رسیده ام افرادی که در این برنامه شبیه سازی مشارکت می نمایند، آن را بسیار اثربخش تر از سایر انواع تکنیک های آموزشی می دانند. اما نکته جالب این است که دانشجویانی داشته ام که دو سال بعد از گذراندن دوره شبیه سازی، استارت آپ خودشان را راه اندازی نموده اند و وارد مرحله تامین سرمایه شده اند و به من مراجعه می نمایند و می گویند عین اتفاق هایی که در این دوره مشاهده نموده اند، در کسب وکار واقعی برای آن ها رخ می دهد. کوشش برای ایجاد چنین تجربه ای- یعنی لحظه آغازی که آن را قبلا زندگی نموده اند- واقعا یک مزیت عظیم است.
شگفت انگیزترین اتفاقی که در دوران یکی از این شبیه سازی ها اتفاق افتاده چه بوده است؟ بعضی از مزیت ها یا موانع غیرمنتظر ه در حین برگزاری آن ها کدامند؟
ما شبیه سازی های جالب زیادی انجام می دهیم. من شخصا با یاری شرکایم، بازی هایی با حضور افراد متعدد در یک محیط شرکتی طراحی نموده ام. یکی از بازی های فعلی ما که با دقت و جزئیات زیادی طراحی شده، یک اتاق فرار است که تم آن فضا است و به شما یاد می دهد سفینه ای را که روی سیاره زحل فرود آمده، چگونه راهنمایی کنید و در نهایت می فهمید چگونه رهبر سازمانی بهتری باشید. وقتی آن ها در اتاق فرار هستند، هر کاری که انجام می دهند، هر ارتباطی که دارند و هر گفت وگویی که بین هم شکل می دهند را تحت نظارت قرار می دهیم. معمولا اتفاق های جالب زیادی در این محیط رخ می دهد.
کارآفرینی موتور رشد اقتصاد است. همه مشاغل جدید از دل استارت آپ ها بیرون می آیند. بنگاه های جدید کلید رشد مالی هستند و همچنین کلیدی هستند که به افراد یاری می نمایند صندلی اجتماعی مالی خود را ارتقا دهند. استعداد ها هم همه جا وجود دارند. ما جهانیی عظیم پر از افراد پراستعداد داریم. اما فرصت ها به خوبی توزیع نشده اند. اگر در دانشگاه خوبی که چنین امکاناتی داشته باشد تحصیل کنید، آغاز کارآفرینی چندان سخت نخواهد بود. اما اگر به منابع، آموزش و ارتباطات دسترسی کافی نداشته باشید، این کار سخت تر می شود.
یکی از عظیم ترین ماموریت های ما در وارتون و یکی از عظیم ترین ماموریت هایی که در کتابم داشتم، این است که هر آنچه در خصوص کارآفرینی فراگرفته ام در اختیار افراد دیگر هم قرار دهم. برای دموکراتیزه کردن فرصت ها و نه فقط برای دموکراتیزه کردن توانایی راه اندازی یک شرکت.
سخت ترین نکته برای نوشتن این کتاب چه بود؟
سرگردانی جهان نسبت به خرد کارآفرینی. کارآفرینان پیروز زیادی هستند که همه چیز را در خصوص چگونگی پیروزیت شان برای شما تعریف می نمایند. سرمایه گذاران خطرپذیر پیروز زیاد و متقاعدنماینده ای وجود دارند که بیانیه هایی نوشته اند در خصوص اینکه برای اداره یک شرکت و داشتن حساب های توییتری فعال پر از اطلاعات، چه باید کرد. اما این ها مبتنی بر خرد است. مبتنی بر تفسیری که یک فرد از تجربه پیروزیت دیگران یا پیروزیت هایی که شاهد آن بوده، انجام می دهد.
تحقیقات ما نشان می دهد بیشتر این تفاسیر واقعا درست نیستند. اگر با افراد در خصوص اینکه چرا شرکت شان شکست خورده مصاحبه کنید و پاسخ های آن ها را با دلایل واقعی مقایسه کنید، شکاف عظیمی می بینید، چون افراد داستان هایی را تعریف می نمایند که لزوما به آنچه واقعا اتفاق افتاده، ربطی ندارد.
اتفاق هایی که این روز ها در محیط های آکادمیک رخ می دهد، انقلابی در تجزیه و تحلیل تجربی کارآفرینی محسوب می شود. امیدوار بوده ام در کتابم بتوانم آخرین تحقیقاتی را که طی چند سال اخیر در خصوص راه اندازی یک استارت آپ خوب انجام داده ام، ارائه کنم. این مطالب، جایگزین خرد نیست، اما یاری می نماید دانشی واقعی و اطلاعاتی واقعی در کنار آن داشته باشید.
منبع: فرارو